مرد باراني

هيچ فكر نميكردم ...

هيچ فكر نميكردم

به جرم عاشقي اين گونه مجازات شوم

و ديگر كسي به سراغم نخواهد امد

قلبم شتابان ميزند

شمارش معكوس براي انفجار در سينه ام

و  من تنهايي خود را در اغوش ميكشم

تنها ماندم ...

[ دو شنبه 4 آذر 1392برچسب:, ] [ 21:43 ] [ ali ] [ ]


كاش ميمردم ...

من چه ساده ! و از صداقت سرشار ...!

اما...

دنيا پر از دروغ و ريا ! ومرا نيز اينگونه ميخواهد...

امروز بر سادگي خود گريستم ....و يا نه ....خنديدم!

وقتي ديدم چه راحت به اتهام ساده دلي دل ديگري را رنجاندم...

ايا گناه از من بود كه بي ريا بودم ؛...يا نه ....!

يا گناه از نگاه ديگران است كه مرا رياكار ميخواهند ...

چگونه تاب اورم اين نگاه هاي سنگين را...

ميگريزم وخود را تنها مي يابم .در تنهايي غرق سكوت ميشوم .

سكوتي سنگين كه راه فرياد را بر من ميبندد

و چه زجر اور است فريادي كه در درون سينه ام حبس شده است

 

كاش ميمردم

ديگر طاقت اين زندگي را ندارم

كاش ميشد امشب كه ميخوابم ديگر بيدار نشوم

[ یک شنبه 3 آذر 1392برچسب:, ] [ 19:29 ] [ ali ] [ ]


عشق وازدواج ...

شاگردي از استادش پرسيد عشق چيست ؟

استاد جواب داد به گندم زار برو و پر خوشه ترين شاخه را بياور

اما در هنگام عبور از گندمزار به ياد داشته باش كه

نميتواني به عقب برگردي تا خوشه اي بچيني !

شاگرد به گندم زار رفت وپس از مدتي طولاني برگشت

استاد گفت چه اوردي؟

شاگرد با حسرت گفت هيچ هر چه جلو تر ميرفتم خوشه هاي پر پشت تر ميديدم

و به اميد پيدا كردن پر پشت ترين تا انتهاي گندم زار رفتم

استاد گفت عشق يعني همين!

شاگرد پرسيد پس ازدواج چيست؟

استاد گفت به جنگل برو و بلند ترين درخت را بياور

اما به ياد داشته باش باز هم نميتواني به عقب برگردي!

شاگرد رفت و پس از مدتي كوتاه با درختي برگشت

استاد پرسيد شاگرد چه شد

او در جواب گفت به جنگل رفتم و اولين درخت بلندي را كه ديدم انتخاب كردم

ترسيدم جلوتر بروم باز هم دست خالي برگردم

استاد گفت ازدواج هم يعني اين!

[ جمعه 1 آذر 1392برچسب:, ] [ 18:56 ] [ ali ] [ ]


اگه ...

اگه يكي رو ديدي كه وقتي داري رد ميشي بر ميگرده و نگات ميكنه بدون براش مهمي

اگه يكي رو ديدي كه وقتي داري مي افتي بر ميگرده و با عجله مياد سمتت بدون براش عزيزي

اگه يكي رو ديدي كه وقتي داري ميخندي برميگرده و نگات ميكنه بدون براش قشنگي

اگه يكي رو ديدي كه وقتي داري گريه ميكني برميگرده و مياد باهات اشك ميريزه بدون دوستت داره

اگه يكي رو ديدي وقتي داري با يكي ديگه حرف ميزني تركت ميكنه بدون عاشقته

اگه يكي رو ديدي وقتي داري تركش ميكني فقط سكوت ميكنه بدون ديونته

اگه يكي رو ديدي كه از نبودنت داغون شده بدون كه براش همه چي بودي

اگه يكي رو ديدي كه يه روز از نبودنت مي ناله بدون كه بودن تو ميميره

اگه يكي رو ديدي كه بعد رفتنت لباس سفيد پوشيده بدون كه بدون تو مرده

اگه يهروز ديديش كه يه گوشه افتاده و يه پارچه سفيد روش كشيدن بدون واسه خاطر تو مرده

[ پنج شنبه 30 آبان 1392برچسب:, ] [ 19:45 ] [ ali ] [ ]


عاشقت بودم ...

              عاشقت بودم....... يادت هست .....

            گفتم كه دوستت دارم ......گفتي كه

                 كوچكي براي دوست داشتن

                      رفتم تا بزرگ شوم

                    اما انقدر بزرگ شدم كه

                   يادم رفت عاشقت هستم

[ چهار شنبه 29 آبان 1392برچسب:, ] [ 19:28 ] [ ali ] [ ]


اينجا...

من اينجا بس دلم تنگ است

و هر سازي كه ميبينم بد اهنگ است

بيا نه توشه برداريم

قدم در راه بي برگشت بگذاريم

ببينيم اسمان هر جا ايا همين رنگ است ؟

[ چهار شنبه 29 آبان 1392برچسب:, ] [ 19:16 ] [ ali ] [ ]


اگر من ...

اگر من بزرگ نميشدم پدر بزرگ هنوز زنده بود

اگرمن بزرگ نميشدم كودك كودكي ام هنوز در حياط بازي ميكرد

اگر من بزرگ نميشدم موهاي مادرم سفيد نميشد

اگر من بزرگ نميشدم مادر بزرگ در ايوان خانه باز ميخنديد

اگر من بزرگ نميشدم برادرم به جاي سرنوشت هم بازي ام بود

اگر من بزرگ نميشدم هنوز ميتوانستم عميق ترين خواب دنيا را ببينم

اگر من بزرگ نميشدم تنهايي معنايش همان تنها بودن در اتاقم بود

اگر من بزرگ نميشدم غروب ها برايم دلگير نبود

اگر من بزرگ نميشدم هيچ وقت نميديدمت ودلم برايت تنگ نميشد

                       اي كاش بزرگ نميشدم و هميشه كودك ميماندم

[ دو شنبه 27 آبان 1392برچسب:, ] [ 20:8 ] [ ali ] [ ]


مرد...

مرد يك مرد است

دستانش از دستان يك زن زبرتر و پهنتر است

صورتش ته ريشي دارد

قلبش به وسعت دريا

جاي گريه كردن به بالكن ميرود و سيگار دود ميكند

او با همان دستان پهن و زبر تو را نوازش ميكند

با همان صورت ناصاف و نا ملايم تورا ميبوسد

و تو ارام ميشوي

انقدر او را نامرد" نخوان"

انقدر پول وثروت و ماشينش را" نسنج"

فقط به او" نخ بده" تا زمين و زمان را برايت بدوزد

فقط "با او رو راست" باش تا دنيا را به پايت بريزد

[ شنبه 25 آبان 1392برچسب:, ] [ 19:46 ] [ ali ] [ ]


چشم...

اي چشم تو چشم چشم عالم همه چشم

                         من چشم نديده ام چو چشم تو به چشم

چشمم ز ميان چشم چشم تو بديد

            اين چشم چه چشميست چه چشميست چه چشم

[ جمعه 17 آبان 1392برچسب:, ] [ 20:58 ] [ ali ] [ ]


مرگ...

اي ادم ها

اي كساني كه بعد از مرگ من مسئول دفن من هستيد

بدانيد كه بعد از مرگم دست هاي مرا از تابوت بيرون بگذاريد

تا همه ببينند و بدانند كه من از اين دنيا هيچ چيز با خود نبرده ام

و پارچه اي سياه بر روي صورتم بكشيد

تا همه ببينند وبدانندكه سياه بخت از دنيا رفته ام

و قطعه يخي را بر روي سينه ام بگذاريد

تا پس از مرگم به جاي يارم بر مرگ من بگريد

[ جمعه 17 آبان 1392برچسب:, ] [ 20:57 ] [ ali ] [ ]